دوباره سلام!!!
راستش اومدم که بگم!
وبلاگ اصلی من دوباره از نو اپ میشه!
چون فکر کنم اپ کردن اون یکی بهتره!
چون مجبور نیستم هر روز اپش کنم!
ولی این یکی وب هم اپ میشه اما به همین اندازه
اونجا هم اپ میشه!
هر کسی که اینجا نظر میده لطف کنه اونجا هم بیاد
و نظر بده!
لینکش توی جعبه لینک هام موجوده!
خوش حال میشم منو با نظراتتون بهره مند کنید!
با تشکر مدیریت وبلاگ!
اما خب شاید براتون سخت باشه که به جعبه لینکها
برید،ادرس وبلاگ اصلیمو مینویسم:
love-germany-2006.blogsky.com
اممممممممممممممممممممم!
....................................................!
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ!
ببخشید!
داشتم فکر میکردم از کجا بگم!
اها!از جشنواره غذا و بخور بخور بچه ها!
بالاخره جشنواره غذا برگذار شد و معلما اومدن بازدید
و چشیدن تک تک غذاها!
بعدشم که معلم ها رفتن کنار بچه های محترم
راهنمایی و دبیرستان ریختن سر میز غذاها و شروع
کردن به چپاول اون غذاهای بدبخت!
انچنان میخوردند که انگار از قحطی فرار کردن اومدن
اینجا!
جوری شد که سر یک ربع همه ی دیس ها پر از خالی
شد!
من و نیلوفرم رفتیم تماشای دیس های خالی!
اخه وقتی دیس ها پر بود ،اینقدر که دور میزا شلوغ
بود نشد که ببینیم چه خبره!
در هر حال فکر کنم برای گذروندن وقت علافی خوب
بود چون زنگا نصف شد و به نفع ما بود!
بماند که چقدر روز چرندی بود!
امروز بعضی بچه ها زدن بادکنک ها رو ترکوندن!
به قول خودشون خیلی حال داد و :
اخییییییییییییییییییییییییییییییییییییششششششش!
ولی در ازای این اخییییییییششششششش مجبور
شدن که زمین رو جارو کنن اخه کف کلاس پر شده بود از خورده بادکنک ترکیده شده!
بعدشم موضوع رسید به دفتر معاونت اونوقت هم ناظم
اومد و نزدیک بود که از نمره انضباط همه کلاس کم
کنه!بقیه بچه ها هم که کاره ای نبودن باید به پای
اونایی که نترکونده بودن میسوختن!
خدایی انصاف نبود!
بالاخره با کلی غرغر و حرس خوردن کف کلاس رو
جارو کشیدیم و یه جورایی تمیز شد!
خیلی باحال بود!
منکه خیلی لذت بردم از اینکه با هم یه کاری رو انجام
میدیم جالبه!
نشسته بودم توی کلاس با یکی از بچه ها و داشتیم
از علافی لذت میبردیم!
که یک دفعه حالت های بچه های کلاس نظرم رو به
خودش جلب کرد!
اخه هر کدومشون یه جوری شده بود!
من و دوستم از خنده نزدیک بود منفجر بشیم!
اخه واقعا منظره جالبی رو ایجاد کرده بود!
حالا الان میخوام راجع به تک تک شون بنویسم!
هم حالت عادی همیشگی شون هم حالتای مسخره
امروز رو که پیدا کرده بودن!
راستی یادم رفت بگم که عجب امتحان عربی امارات
جالبی دادیم!
اخه تموم سوالات رو از دبیرمون پرسیدیم و نوشتیم!
خیلی باحال بود!
همه ۲۰ میگیریم!
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای که چه باحال
بود!
خب میرم سراغ بروبچ باحال کلاس خودمون:
خب اول ازکی شروع کنم!
ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام!
اول از بغل دستی خودم شروع میکنم و به ترتیب جلو
میرم!
زهرا خانوم :
عادی=عالی،مهربون،همدرد،با معرفت و...
امروز=اعصاب مصاب یخ،زود جوش،ناراحت،حرس
نیلوفر ج خانوم:
عادی=مهربون،هوای دوستاشو داره،یه کم لجباز،
به فکر همه هست
امروز=خب یه ذره باید فکر کنم!چون اصلا خبرساز نبود
تنها اتفاق این بود که صبح ساعت ۷ با هم رفتیم
شکایت یکی از بچه ها رو به ناظم کردیم همین!
البته اون بچه حقش بود!
ثمینه خانوم:
عادی=بی خیال خیلی چیزا،به قول خودش هر چی
شد،شده دیگه کاریش نمیتونم بکنم،شاد و صمیمی!
امروز=مثل همیشه بود!اما یه کم هیجانی !
مانا خانوم خوشگله:
عادی=سر درس جدی ،قلب پاک و مهربون،واقع بین،
بعضی کاراش رو دوست دارم!احساس میکنم بعضی
رفتاراش شبیه منه!
امروز=خوش حال،شیطون،خندون،همیشه دنبال
شوهر خوشگل اماراتی!
نیلوفر م خانوم:
عادی=باحال،شاد،بودن باهاش خیلی خوش میگذره،
همیشه به حرفام گوش میده حتی اگه مخالف اونا
باشه!تنها کسی که راحت حرفشو میزنه البته به
دوستاش!
امروز=یه کم خواب الود،ناراحت و بی حال،خیلی
سعی کرد که عادی باشه! البته عصبی هم شده بود!
بهاره خانوم:
عادی=بامزه،شاداب،برای دوستاش هر کاری بتونه
انجام میده،خندون
امروز=خواب الود،غر غرو،عصبی،در کل باید بگم که
بهاره اس دیگه!
نسترن خانوم:
عادی=تنها کسی که وجه مشترک خیلی زیادی با هم
داریم!اگه دوستم نبود میگفتم خواهر دو قلومه!
دختر شاد و مظلوم و در عین حال خوش خنده و شاد!
امروز=نزدیک بود که از پرخوری حالش بهم بخوره،اخه
با بهاره تک خوری کرده بودن اونوقت اه من و نیلوفر م
گرفتارش کرد(مزاح کردیم)!البته خدا رو شکر به خیر
گذشت!
راضیه خانوم:
مثل همیشه بی طرف!همیشه کوتاه میاد اگه کمتر
بخنده دیگه واقعا عالی میشه!
فرخناز خانوم:
عادی=همیشه لبش خندونه،به حرفات کامل گوش
میده و خیلی خوب راهنمایی ات میکنه،دیدنش به من
ارامش میده وقتی خیلی عصبی یا ناراحتم!
امروز=راستش امسال یه کم تو خودشه،ناراحتی شو
بروز نمیده و میریزه تو خودش!دلم واسش تنگ شده!
ولی خدایی قیافش امروز دیدنی بود!
مهسا خانوم:
عادی=دختر خوب و عاقلی هست اگه مسخره بازی
درنیاره!تابع بقیه،اما فکر کنم خیلی وقتا زیادی عصبی
میشه!
امروز=گل کاشته بود با شیرینی خوش مزه اش،خیلی
باحال شده بود!کاش همیشه همین طور بمونه!
غزاله خانوم:
عادی=راستش دختر خوبیه اما بعضی وقتا دیگه
شورشو زیادی درمیاره!در کل میشه روش حساب
کرد!
امروز=مثل همیشه بود اما یه کم شیطون!
شیرین خانوم:
عادی و غیر عادی اش یکی هست!
اصلا راجع بهش نمیشه نوشت!
اخه من ادم رکی هستم میترسم یه چیزی بگم بعدش
ناراحت بشم!
اما باید بگم که خیلی وقتا احترامش دست خودش
نیست مثل امروز صبح!
ولی باید بگم که اگه نباشه کلاس واقعا سوت و کوره!
خب میرسیم به خودم:
والا من از خودم چیزی نمیگم باید این برو بچه هایی رو
که گفتم راجع بهشون بیان و بگن که من چه جوری
هستم و امروز چه طور بودم!
لطفا فحش ندید که شرمنده اخلاق ورزشی تون
میشم!چون تایید نمیکنم!
بالاخره رسیدم اخر پست!
زودتر بنویسم که تموم بشه!
برای فردا هم هیچ کاری نداریم!
فقط باید پلی کپی شیمی رو حل کنیم که کار ۱۰
دقیقه است!
پس:
جیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ!
دسسسسسسسسسسسسسسسسست!
هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا!
واما شعار اخر:
غم و غصه دیگه بسه دل ما باید برقصه!
تا بعد فعلا بای بای........!
به به!!!
امروز عجب روز مزخرف و در عین
حال خوب بود!
حالا الان توضیح میدم چرا خوب
و چرا همون قدر چرند و افتضاح بود!
خب اول میرم سراغ قسمت های
مزخرفش!
حاضر......
۳
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
۲
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
۱
.......
واااااااااااااااااااااااااااااااای که
چقدر سه زنگ اخر اعصاب خورد کن
و
خواب اور بود!
منکه دیگه داشت کم کم خوابم میبرد!
تازه سرگیجه هم که داشتم!
نمیدونم چه طور تا حالا زنده موندم
و
غش نکردم!حالم واقعا بد بود!
بدبختی سه زنگ ما هم واقعا فوق العاده
است!
زیست،زبان،زمین
خیلی خوش به حالمونه!
خودمون خبر نداریم!
اینقدر که سرگیجه داشتم
احساس میکردم من و بچه ها
مثل کره ی زمین داریم دور دبیرمون
چرخ و فلک میزنیم!
واقعا شانس اوردم که
کتابم رو نزدم تو سر معلم!
اگه یکی از بچه ها جلومو نگرفته بود
این کاره احمقانه رو انجام میدادم!
خدا بهم رحم کرد!
حالا قسمت مهم امروز هنوز مونده!
راستش امروز همه معلم ها و
کله گنده های مدرسه و سرپرستی
اومده بودن که جشن انقلاب ما رو
ببینن!
البته خوب بود!
حداقل زنگامون نصف شد!
ولی خب جونمون بالا اومد تا هر کدوم
از زنگا تموم شد!
این جشن هم به خاطر انقلاب بود
هم تقدیر از بچه های ممتاز درسی
توی ترم اول!
یعنی همون جایزه و از این حرفا!
حالا من از سخنرانی تک تک
شخصیت های محترم فاکتور میگیرم
و میرم سراغ چیزای مهم تر!
راستش اینقدر اتفاق های جور واجور میوفته
که نمی دونم چه طوری همشو بگم!
فقط همینو میگم که من واقعا تموم
دوستای این مدرسه مو خیلی دوست
دارم و به هیچ عنوان حاضر نیستم که این
دوستی رو با چیزه دیگه ای عوض کنم!
البته بگم امروز که داشتن از ما تقدیر میکردن
اسم یکی از بهترین دوستامو یادشون
رفت که بگن!
منم کلی ناراحت شدم!
البته بعدش فهمیدن و کلی شرمنده شدن!
و اما بگم از جایزه ها!
راسش به رتبه های اول تا سوم
یه لوح تقدیر با یه هارد دادن!
(چقدر هم که به درد ما میخوره!!!)
ولی به معدل های ۱۹ به بالا
یه ام پی ۳ دادن!
حالا جالب اینجاست که روی جعبه
نوشته ام پی ۴!!!!!!
در کل مدرسه استثنایی هست!
البته دست اندر کارانش رو میگم!
حالا خوبه یکی بیاد بخونه و کلی فحش بارم
کنه!
اما از حق نگذریم مدرسه خوبیه!
بعد از این همه اتفاق اعضای
محترم سرپرستی اومدن و از کلاس
ما بازدید کردن!
بابت اون همه تزیینی که انجام دادیم فقط
تشکر و تعریف نصیبمون شد!
اینم یه جورشه دیگه!
اما خدا وکیلی ما هم بچه های باحالی
داریم!
اند سوتی دادن و خنده هستن!
اون از سوتی که سر زبان دادن و اینم
از سوتی امروز!
خلاصه بگم که ما خدای سوتی دادن و
ترکوندن مجلس از خنده هستیم!
بعضی وقتا هم کارایی میکنیم که انگار نه
انگار که معلم سر کلاسه!
ولی بعضی وقتا هم هست که واقعا شورشو
درمیارن!
امروز کلی خندیدیم!
بهم خیلی خیلی خیلی خوش گذشت!
برای فردا باید درس شیرین دین
و
زندگی رو بخونیم چون میپرسه!
تاریخ و زبان فارسی هم که ولش میکنم!
فیزیکم که باید درس بده عقبیم!عقب هم که نباشیم فیزیک پرسیدنی نیست!
بعدشم سفره انقلاب داریم و بازم زنگا نصف
میشه به امید خدا!
حالا خوبه این برنامه ها هست
وگرنه هیچی دیگه رسما بدبخت
میشدم!
خدایا خودت کمکم کن که بتونم درس
بخونم!
اخه تازگی ها خیلی تنبل شدم!
تا یه وقت اضافه گیر میارم میام نت!
اخه اینم شد زندگی!
همش نمیشه که تفریح کرد!
اه!!!!
بابا بسه دیگه اینقدر شعار نده!
(به خودم هستم)
در هر حال زندگی همه شده شعار دادن
و ارزوهای محال بافتن!
منکه دیگه خسته شدم!
فکر کنم واسه امروز دیگه
بس باشه!
امیدوارم فردا کمتر بخوام بنویسم!
چون منم خسته میشم اینقدر تایپ
کنم!
از اون مهم تر باید فکر کنم که چه اتفاق
هایی افتاده و راجع به همون بنویسم!
من که تراکتور نیستم!
که البته دبیر های محترم ما یه همچین
فکری میکنن!
چون برای هفته دیگه دوتا دوتا
امتحان گذاشتن!
خدا به داد برسه!
...............................!
شعار من:
غم و غصه دیگه بسه
دل ما باید برقصه!!!
تا فردا فعلا
بای بای........!
من اومدم یه عالمه خبر و بیچارگی!
بیچارگی به خاطر اینکه اینقدر تنبلم که یه چند روزی
میشه اپ نکردم!
واقعا که.............!(به خودم بودم)
اما خب الان اومدم با کلی جار و جنجال!
اینقدر که زیاده نمیدونم باید از کجا بگم!
امممممممممممممممممممممممممممممممممم!
اهااااااااااااااااااااااااااااا............................................
فکر کنم اگه به صورت لیستش کنم راحت تر بتونم که
توضیح بدم!
خب میریم سراغ اولین مورد لیست که بهترین و عالی
ترین بخش این قسمت هست!
راستش پنج شنبه کلاس ریاضی مون پرید!
اخه می خواستیم که تزیینات اولیه کلاس رو انجام
بدیم!
جا داره از همین جا از دبیر ریاضی مون تشکر کنم که
وقت گرانبهای ریاضی رو به ما دادن تا کار مدرسه رو
به خوبی انجام بدیم!
واقعا که دستشون درد نکنه!
انشاالله که همیشه همین طوری دست و دلباز باشن!
خلاصه که باید بگم پنج شنبه اونم زنگ اخر بهترین زنگ
برای همه بود!
مخصوصا برای من !
البته باید بگم که دبیر محترممون همه بچه ها رو حتی
اونایی که نمی خواستن کمک کنن رو به کار وادار کرد
با این کار به ما کمک بزرگی شد که همه ی کارها
با دو سه نفر نباشه!
هههههههههههههههههههههههههههه!
در کل روز عالی و خوبی بود!
هر چی بگم خوش گذشت کم گفتم!
امروز با بیشتر بچه های کلاس بادکنک باد کردیم و
تزیین کلاس رو با بدبختی و حرس و جوش خوردن و
فریاد زدن تموم شد!
اینقدر که بادکنک باد کردیم نزدیک بود که شش هامون
از حلقمون بزنه بیرون!
البته نا گفته نماند که چند تا ازونا هم ترکید و زهره ی
ما رو ترکوند!
خودمم از اون کسایی بود م که در حد توانم کمک کردم
منی که هیچ وقت تو هیچ کار تزییناتی کمک نکرده
بودم!واقعا برام عجیب بود که اینقدر از خودم مایه
گذاشتم!
اما خداوکیلی کلاسمون عالی شد!
همه بچه از راهنمایی تا دبیرستانش اومده بودم کلاس
ما رو تماشا میکردن!
حتی اخر زنگ معاون مربوطه و دبیر پرورشی خوبمون
و مدیریت محترم مجتمع اومدن از کلاس ما دیدن کنن!
تازه میخوان که همین طوری کلاس رو تا سه شنبه
نگه داریم که افراد سرشناس توی سرپرستی بیان و
از کلاس ما بازدید کنن!
تا اگه خدا بخواد ما برنده بشیم!
خب همون طور که واضحه با این تزیینات گسترده
هیچ کدوم از دبیر ها درس ندادن!
به جاش ما زنگ هاشون رو گرفتیم تا کارمون رو انجام
بدیم واقعا که دست تک تکشون درد نکنه!
از همین جا از همشون تشکر میکنم!البته به نمایندگی
از تموم بچه های کلاس!
واقعا لطفشون رو در حق ما تموم کردن!
امیدوارم که ناراحت نشده باشن!
به خاطر همینم هست که کلاس های امروز پیچ خورد
چون تموم زنگ ها رو گرفتیم!
همش سر پا بودیم!
فقط زنگ اخر که پرورشی داشتیم یه استراحت کوتاه
کردیم!
بازم جای شکرش باقیه!
امروز که این شکلی گذشت!
فردا هم که نور علی نوره!
اخه قراره مدرسه ما رو ببره پارک!
خیلی از بچه ها میرن!
اما من نمیرم!
به جاش میشینم تو خونه و از این تعطیلی مفتی لذت
میبرم!بهتر از این دیگه نمیشه!
ولی امیدوارم به بقیه خوش بگذره!
چون به ما که هیچ وقت اردو خوش نگذشته!
اصلا انگاری اردو رفتن به ما نیومده!
در هر حال خوش حالم که فردا تو خونه هستم!
اخه جزوه هام روی هم تلنبار شده و نمیدونم چه
طوری باید جمعش کنم!
بالاخره باید از یه جایی شروع کنم!
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای!
الان که دیدم فهمیدم که زیادی نوشتم!
برای اینکه بیشتر از این نشه چند مورد اخر لیستمو
خلاصه میگم!
سه شنبه چون قراره که بیان و کلاس ما رو ببینن و
نظر بدن ،نصفش میپره!
تازه اگه باد بادکنک ها هم که کم بشه مجبوریم دوباره
باد کنیم!
اونوقته که بازم زنگ ها پیچ میخوره!
واما امتحان دینی که ۴ تا درس باهم بود که امتحان
شد دو تا درس که تازه یه درسش رو هم ترم اول نیمی
از اون رو خونده بودیم!
جدا که ما اخر امتحان کنسل کردن هستیم!
امتحان زمینمون هم که فردا بود چون اردو داریم خود
به خود کنسل میشه!
پس کلا هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
سووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووت
دسسسسسسسسسسسسسسسسسسست
جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ
واما تشکر ویژه!
از تموم کسانی که به ما برای این کار کمک کردن از
جمله :
کلیه بر و بچه های باحال کلاسمون ،دبیر خوب و
منضبط فیزیک ،معلمی دلسوز و مهربان ادبیات ،و
همچنین خانوم خوشگل و با سلیقه مون شیمی و در
اخر هم کمک های معلم پرورشی عزیزمون که اگه
نبودن واقعا از دست ما کاری برنمی امد!
خیلی خیلی خیلی تشکرررررررررررررررررررررررر!
اینایی که گفتم از طرف همه بچه ها گفتم!
به استثنا بعضی ها که اصلا براشون مهم نیست!
خب مثل اینکه امروز دیگه جدی جدی زیادی وراجی
کردم!
البته خوب شد چون همش خاطره میشه برام!
اخییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییش!
راحت شدم از اینکه بیشترش رو نوشتم!
اما بیچاره دستم در اومد از بسکه تایپ کردم!
تو عمرم تا حالا اینجوری چیزی رو ننوشته بودم!
حالا از این حرفا میگذرم و زودتر میرم سراغ شعارم و
حرف زدن بی خودیمو کوتاه میکنم :
غم و غصه دیگه بسه دل ما باید برقصه!
تا فردا فعلا بای بای.........!
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای خدایا!
هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه
هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه!
اخه اینقدر که خوش حالم نمی تونم خودمو کنترل
کنم تازه اینقدر خبر دارم از گوشه و کنار مدرسه که
نمیدونم باید از کجا شروع کنم!
اه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه !امممممممممم..............!
اها فهمیدم چی باید بگم!
از برنامه امروز برای زنگ انقلاب میگم!
وای که چه برنامه ای بود!
دست مدرسه و دست اندرکارانش درد نکنه!
فقط وقت ما رو گرفتن!
هیچ فایده ای نداشت!
تنها خوبیش این بود که حداقل زنگ زمین شناسیمون
پرید!این خودش کلی بود!
حالا نکته جالب تو این برنامه سوتی های مجری خوب
و دبیر زیست شناسیمون بود که یه حال دیگه ای به
برنامه داد!
وگرنه کاملا کسل کننده میشد!
الان میخوام سوتی ها رو بنویسم تا هم خودم بخندم
هم اینکه بعدا لذت ببرم و یاد این روزا بیوفتم !
واما سوتی هااااااااااااااااااااااااا:
مجری:.....خب......به افتخار این روز بزرگ و رحلت
پیامبر(ص) یه صلوات بزنید!(منظور صلوات بفرستید و
کف بزنید)
مجری به دبیر زیست شناسی:خب از بین اعداد ۱ تا ۳۶۷ یک عدد را انتخاب کنید؟
دبیر زیست شناسی:به افتخار این روز بزرگ عدد
۱۳۵۷.....!!!!!!!!!!!!!!
هه هه هه هه هه هه !!
جالب بود مگه نه!
حالا خدا کنه مجری محترم برنامه بیاد و شاکی بشه
چرا اینو گفتم!
اما من با کمال پر روگی نوشتم!
اما اگه ناراحت شدی حلال کن دیگه!
و اما اتفاق جالب بعدی این بود که امروز دبیر زمین ما
به یکی از بچه های کلاس گیر داده بود و ولش نمیکرد
انگار که فقط اون تو کلاس بود!
اینقدر که ما خندیدیم سر این قضیه که دلمون درد
گرفت!
اخه هر دفعه یکی از بچه ها رو مورد توجه قرار میده!
راستی داشت یادم میرفت که بگم!
امروز برای بار اول بود که از زنگ زبان لذت بردم!
نمیدونم چرا اینقدر دبیرمون شاد و شنگول شده بود!
کاش همیشه همین جوری بود!
خیلی خوش گذشت!
کلی خندیدیم و حال کردیم!
بسکه این بچه های خوش مزه ی ما سوتی میدادن و
جو کلاس رو از حالت خشکی در می اوردن!
منکه تا عمر دارم این روز فراموش نشدنی رو از یادم
نمیبرم!
چون فکر کنم که از این جور اتفاقات خیلی به ندرت
پیش میاد!
و حالا مهم ترین خبر این هفته!
خدایا خیلی با حالی!
اخه فردا تعطیلههههههههههههههههههههههههههههه!
فیتیله فردا تعطیله!
فیتیله فردا تعطیله!
هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ
شاددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددی
جششششششششششششششششششن
خندههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
اهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه!
بالاخره بعد از این امتحانات لعنتی یه تعطیلی کوچیک
برامون گذاشتن تا ارزو به دل نمونیم!
واقعا که دستشون درد نکنه!
منکه خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی راضی ام!
اه اخ ای خدای من!
اینقدر که خوش حالم نمیدونم چی دارم مینویسم!
ولی فکر کنم که پست جالبی شد!
چقدر خوبه که این چیزا رو مینویسم!
هم خالی میشم هم اینکه تا ابد برام باقی میمونه!
وقتی اینا رو میخونم میبینم که چه دنیای قشنگی
دارم و قدرش رو نمیدونم!
امیدوارم که حداقل بتونم که یه قوزولی جبرانش کنم!
اینجاست که میبینم که دیگه چیزی ندارم تایپ کنم!
پس دیگه حرافی بسه!
تا اینجاش هم خیلیه که نوشتم!
چون مچم از کار افتاد از بس که انگشتام رو کبوندم رو
این کیبورد مسخره!
بیچاره دکمه هاش ور اومد!
اینم یه جور خوش حالیه دیگه!
مال من غیر ادمیزاده!
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای
خیییییییییییییییییییلییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
شاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااادم
هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه
هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه!
خب زود تر برم سر شعارم تا یادم نرفته:
غم و غصه دیگه بسه دل ما باید برقصه!
تا فردا فعلا بای بای......!
این یه خونه هست تو
شهر رویا ها
المان عزیزم :