ﱟﱞﱡ۩ﱡﱞﱟﱢ دنیای این روزای منﱟﱞﱡ۩ﱡﱞﱟﱢ
*یادت بیاد تو قصه مون ،میون ما فاصله بود ،تو دستای قشنگ تو یه دفتر خاطره بود*ﱟﱞﱡ۩ﱡﱞﱟﱢ دنیای این روزای منﱟﱞﱡ۩ﱡﱞﱟﱢ
*یادت بیاد تو قصه مون ،میون ما فاصله بود ،تو دستای قشنگ تو یه دفتر خاطره بود*پست ۳۹
اههههههههههههههههههههههههه خدای من!!!
امروز فوق العاده عالی بود!!!
کلی حال کردم!
اونقدر که قابل توصیف نیست!
اینقدر که هیجان زده هستم که نمیدونم باید از کجا
شروع کنم!
اما باید اعتراف کنم که مدرسه مون ترشی نخوره یه
چیزیش میشه!!!
بعد از مدتها یه برنامه مفید و عالی ارائه داد!
واقعا دمشون گرم!!
البته هنوزم میگم که کم میذارن واسه بچه ها و
برنامه هاشون چرنده!
خب بهتره که برم سراغ اتفاقات امروز که خیلی خوش
گذشت!
کاش بازم تکرار بشه!
امروز زنگ اول به حمدالله معلم نداشتیم!
چون نیومده بود مدرسه و رفته مسافرت!
دیگه بهتر از این نمیشد مگه نه؟؟؟
این از زنگ اول که به خوبی پیش رفت!
و اما زنگ دوم که با دبیر محترم زمین شناسی کلاس
داشتیم!
کلاس واقعا کسل کننده و خواب اور بود که خدا یه
فرشته زمینی رو برامون فرستاد که گفت زنگ نصف
میشه!!!!چون برنامه تواشیح داریم!!!
ما ها هم از خوشحالی در پوست خودمون
نمیگنجیدیم!!!وبا یه انرژی خاصی بقیه درس رو گوش
دادیم که وقت تموم شد!!!
پس به افتخار مدرسه مون هورااااااااااااااااااااااااااا
ما که اینقدر از شنیدن این خبر خوش حال بودیم که
نفهمیدیم تواشیح اصلا چی هست!
خلاصه رفتیم سالن اجتماعات و حدود نیم ساعت
منتظر این گروه محترم قرانی هدی بودیم!!!
وقتی اومدن با کلی سلام و صلوات نیم ساعت دیگه
هم گذشت و ما همچنان خوشحال بودیم که کلاس
نداشتیم!
نصف برنامه خواب بودیم،نصفیش رو فک میزدیم،
فقط نصفش رو از برنامه فوق العاده لذت بردیم!
و اما بگم از تواشیح!
تواشیح همون سرود قرانی خوندن با صوت هست که
یه گروه اون رو اجرا میکنن!
همونایی که تو صدا و سیما میان و برنامه اجرا میکنن!
حالا اومده بودن مدرسه ما تا به ما حال بدن!
اما برنامه جالبتر این بود که یه جوونی اومده بود که
حافظ کل قران بود!
البته باید بگم که معجزه بود!
یه چیزی میگم یه چیزی مینویسم!
تموم قران رو از بهر بود!
صفحه،ایات زوج و فرد هر صفحه از قران،سوره ها،
تعداد ایه های هر سوره،سمت راست و چپ هر
سوره،ضربدری خوندن قران و هفت و هشتی
خوندنش همه رو از حفظ بود!
مثلا شماره صفحه رو که میگفتیم میومد اسم سوره،
شماره ایه،سمت راست و چپ اون ایه، خط اول و اخر
همون صفحه ،جزء اون سوره و تعداد ایه های اون
صفحه،ایه های ۵ صفحه قبل و ۱۰ صفحه بعدش رو
هم میگفت!!!
خیلی باحال بود!
منکه ۴ تا شاخ رو سرم بود!
تازه معنی یه ایه رو میخوندیم بعدش میومد شماره
صفحه رو با چیزایی که گفتم رو یکی یکی میگفت!!
خیییییییییییییلیییییییییی با حال بود مگه نه؟؟؟؟
و اما اون گروه قرانی که اومدن خوندن هم فوق العاده
اجرا کردن!
یه شعر به عربی و یه موزیک اصیل عربی رو روش
گذاشتن و خوندن که خیلی باحال بود!
همه بچه ها دلشون میخواست که یه نفر بره اون
وسط و قر بده و یه رقص عربی قشنگ بکنه!!!
ولی اخرین اجراشون دیگه نوره علی نور بود!
چون اسماء حسنی رو بدون اهنگ خوندنش!!!!!
بالا پایین صدا و قدرتشون عالیییییییییییییییییییییییی
بود!!!منکه خیلی هیجان زده بودم!
طوریکه تعداد شاخ های روی سرم از ۴ تا به ۸ تا
افزایش داشت!!!
به همین دلیل زنگ سوممون هم پرید!!!
زنگه اخر هم یک ساعت زیست داشتیم که به زور
تحملش کردیم!!!
فکر کنم زیادی وراجی کردم!!!
برای امروز دیگه بسه!!
زووووووووووووووووووووووووووووووودتر میرم سراغ
شعارم و این اپ طولانی رو به اتمام میرسونم!
حالا همه گی با هم بگین:
غم و غصه دیگه بسه دل ما باید برقصه!
خب تا فردا فعلا بای بای........!
پست ۳۸
خبببببببببببببببببببببببببببببببببب!
من دوباره اومدم تا به این وبلاگ با اپ هام حال بدم!
اما چه کنم که از بس که روزا تکراری شده نمیشه
یه همچین کاری رو با این وبلاگ کرد!
امروز فوق العاده نبود،افتضاح هم نبود!
یه روز عادی و تکراری مثل روزای مزخرف دیگه!
دیگه خیلی زیادی روتین شده!
هر کاری میکنم که متنوع باشه ولی سخته!
حالا هم نمیدونم چی باید بگم؟؟؟؟
چون اصلا اتفاق خاصی امروز نیوفتاد!
خیلی بده مگه نه؟؟؟؟
فکر کنم اگه وبلاگ رمانم اپ بشه بهتره!
حداقلش اینه که میدونم چی بنویسم و زود به زود
میتونه اپ بشه!
راستش امروز امتحان عربی رو خوب ندادم!
از دست خودم عصبانیم!
چرا درست حسابی نخوندم!
اما چیزیه که گذشته!
نمیتونم دیگه درستش کنم!
هر چی بود شد شده دیگه!
کاریش نمیتونم بکنم به جز اینکه برای درس بعدی
بیشتر بخونم!
این راه حل خوبی باید باشه!
زنگ ریاضی خوب بود!
حیف که خیلی این دبیره فک میزد!
حوصله مون رو سر برد!
از درسش هم هیچی نفهمیدم!
مخصوصا وقتی راجع به دایره مثلثاتی و قواعدش
باشه!
دیگه نور علی نوره!
منکه چشمام درد گرفت که این مدلی نوشتم!
شما چه طور؟؟؟
برای فردا خدا رو شکر کاری نداریم!
خبر بهتر از این نداشتم!
فکر کنم که دارم بهبود میابم!
از ته دلم خوش حالم که داره حالم بهتر میشه!
اخه دلم برای خود خود واقعی ام تنگ شده!
امیدوارم زووووووووووود برگرده!
خودم خیلی دوووووووووووووووست دارمممم!
دارم سعی میکنم که بیشتر به زندگی امیدوار باشم!
حداقل با چیزایی که حال میکنم خودمو سرگرم کنم و
اروم بشم!
این بهترین راه حلیه که میتونه موثر باشه!
فکر کنم پر چونگی برای امروز کافی باشه!
زوووووووودتر میرم سراغ شعارم و این اپ دری وری
رو تمومش میکنم!
و اما این شما و این هم شعار همه:
غم و غصه دیگه بسه دل ما باید برقصه!
تا فردا فعلا بای بای........!
پست ۳۷
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای میدونین بدترین چیزی
که میتونه براتون اتفاق بیوفته چیه؟؟؟؟
اینه که بعد از یه مدت خیلی طولانی بیای و با تموم
سختی ها و حال نداری ها و دیوونه گی ها یه اپ
نسبتا مفصل بنویسی بعد همش سر یه دکمه
مسخره به فنا بره!
خدایااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
من چرا اینقد بدبختم!
با کلی زحمت و تایپ کردن زیاد به باد رفت!
اما خب عیبی نداره من صبرم زیاده!
ولی اگه اینیکی هم بخواد مثل اون یکی بشه دیگه
امروز اپ نمیکنم!
خببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببب!
از کجا شروع کنم؟؟؟؟
اها فهمیدم از اونجایی که بعد از یه مدت خیلی زیاد
اومدم و اپیدم!
اخه حوصله نداشتم که بیام و خاطره بنویسم!
تازه اش هم دپ بودم و روحیه درست حسابی
نداشتم!
کاملا افسرده و نا امید از زندگی!
اما امروز بعد صحبت های طولانی با دبیر گل ادبیاتمون
از این رو به اون رو شدم!
خیلی خانوم گل و ماه و درک کننده خوبیه!
منکه امروز تازه کفشش کردم!
از همین جا دستش رو میبوسم و از ته دلم ازش تشکر
میکنم!واقعا ازشون ممنونم!
دووووووووووووووووووووووووووووووستون دارممممم!
خدایی چقدر بد شد که مطلب هام برای این پست
پاک شد!
چون من تازگی ها الزایمر گرفتم الان یادم نمیاد تو اون
چی نوشته بودم که حداقل چیزی کم نگفته باشم!
ولی خب چه میشه کرد مجبورم که بعضی چیزا رو
به خاطر حواس پرتی فاکتور بگیرم!
راستش باید بگم که نا امیدی خیلی چیز بدیه!
وقتی به این فکر کنی که دیگه هیچ هدفی نداری و
هیچ چیز خوش حالت نمیکنه!
من تو یه همچین موقعیتی بودم!
شاید بدتر از این!
ولی خب به کمک معلم خوبم و دوستای گلم والبته
مامان گلم که همیشه به حرفام گوش میده و
راهنماییم میکنه تونستم یه کم بهتر بشم!
وگر نه تا حالا باید تیمارستان میرفتم!
اههههههههههههههههههههههههههههههههه!
چقدر خوش حالم که دارم تایپ میکنم و خودم رو خالی
میکنم!احساس ارامش و اسایش میکنم!
حس میکنم خالی شدم!
وای خدایا ممنونم که همیشه به فکر منی و راه هایی
نشونم میدی که منو اروم میکنه و به نفع منه!
تو اوج نا امیدی بودم که بهم راه رو نشون دادی!
هر چقدر ازت تشکر کنم کمه!
واقعا کع ما ادما خیلی کم لطفی میکنیم در برابر خالق!
در هر حال خدایا شکرت!
دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارممممممم خدای خوبم!
خب برای فردا فقط امتحان عربی داریم!
خوبه!!!تا اخر هفته به غیر از امتحان ریاضی و عربی
کار دیگه ای نداریم!گوش شیطون کر!
زیست هم که بره خونشون!
زمینم بره خونشون!
اصلا همه درسا برن خونشون!
مثل اینکه مثل همیشه دارم زیادی وراجی میکنم!
میرم سراغ شعارم و این وبلاگ رو تنها میذارم با نظرای
دوستان خوبم!
البته امیدورام که رو سفیدم کنن:
غم و غصه دیگه بسه دل ما باید برقصه!
تا فردا فعلا بای بای.......!
یه خبر تووووووووپ!!
با سلام!
میخواستم بگم که این وبلاگ از فردا فعالیتش رو
دوباره اغاز میکنه و هر روز اپ میشه!!!
خواهشا نظر بدید!
زبونم مو دراورد از بس که التماس کردم!
دوست ها هم دوستی های قدیم!!!
اون غزاله بیچاره از راه دور هم که شده میاد و وبلاگ
اصلی من نظر میده اما......!
قابل توجه بعضی از دوستان که سالی یه بار نظر
میدن!!!!
دیگه واسم مهم نیست که بیاین یا نیاین!
من اپ میکنم!دیگه بهتون خبر نمیدم!
با تشکر مدیریت وبلاگ