بازم مثل همیشه من اومدم با یه روز چرند ، مزخرف ، خوب و شاد!
واقعا نمونه ای از ارایه های ادبی توی جمله بالا معلومه!
همگی با هم در تضاد هست!
اما بذار از امروز بگم!
زنگ اول دین و زندگی داشتیم!
دارم به این فکر میکنم که چقدر معلم خوبیه!
منکه اصلا ازش بدم نمیاد!اتفاقا روشش عالی هم هست!
خوش بختانه یا بدبختانه توی کلاس ما به غیر از جناح مخالفین بقیه بچه براشون فرقی نمیکنه که این دبیر باشه یا اون یکی!!
تازه این فقط من نیستم که از این معلم خوشش اومده ، بلکه بغل دستی هام هم ازش خوششو ن میاد!
جدا که بچه های ما مغزاشون (منظورم جناح مخالفین هست ) اندازه ی نخوده!فقط نوک بینی شون رو میبینن و بس!
دل شون نمیخواد اول یک کمی فکر کنن بعد اظهار نظر کنن و حرف بزنن!
زنگ ها بعدش هم خیلی نورمال تموم شد و به خیر گذشت!
اما حیف و چند هزار حیف که حال من زیاد رو به راه نبود !
نمیدونم چرا از دیروز تا خود همین الان حالت تهوع دارم!
اییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی حال منکه به هم خورد!
حالا برم سراغ زنگ زبان!
به راستی که دبیر زبانمون چه اطلاعات وسیعی راجع به زبان عربی داره!منکه خیلی حال کردم!
یک نمونه اش هم اینکه گفت :story در زبان فارسی میشه:ما جرا !
حالا همین (ما جرا ) در عربی یعنی :انچه جاری است و اتفاق افتاده!
خیییییییییییییییییییییلیییییییییییییییی جالب بود!
نوبتی هم که باشه نوبت درس شیرین و تلخ زیسته!اونم زنگ اخر!
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای که چقدر سر این زنگ خندیدیم!
از دست این دبیر شوتمون!
دیگه داشتیم از خنده زیاد از حال میرفتیم!
مخصوصا بغل دستی من!
تلافی روزایی رو که دپرس بود رو امروز دراورد!
هیچ وقت سر زنگ زیست اینقدر شاد و سر حال نبودم!خیلی کیف داد!
ایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای!
دیدی داشت یادم میرفت!
میخواستم بگم که یکی از بدی های کلاس ما اینه که ۳ نفر هستن که به جای اینکه تابع همه کلاس یعنی ۱۲ نفر دیگه باشن ، ما ۱۲ نفر باید تابع اونا باشن!اخه اینم انصافه!؟!
من اسمشون رو نمیبرم!اما باید بگم که جناح مخالفین همین ۳ نفر با دار و دستشون هستن!
همچین فکر میکنن که اسمون شکاف خورده و اینا افتادی پایین!
و مثل اونا توی دنیا وجود نداره!
ادعا دارن طبق طبق!
مخصوصا اون سر دسته ی موز مارشون!
به خودشون اجازه میدن توی هر کاری دخالت کنن!حتی توی روش تدریس معلم!
واقعا که شرم اوره!
من موندم اینا با خودشون چی فکر میکنن!؟!؟
فکر میکنن باید ما با این سنمون از اونا اجازه بگیریم و کارامون رو انجام بدیم!
یعنی در حقیقت ما از خودمون هیچ انتخاب و اختیاری نداریم!
خدا رو شکر که مقامات مدرسه برای حرفای این جور ادما تره هم خورد نمی کنن!!
این خوبه ، یکی به نفع ما!
اخه یکی نیست به این موجودات ادم نما بگه که حداقل یه ذره حرمت کلاس و هم کلاسی و به خصوص معلم رو نگه دارین!
اسمون به زمین نمیاد که!
ولی دریغ از یه گوش شنوااااااااااااااا!
حالا ما بچه ها هیچی نمیگیم!
اما معلم های بیچاره چی باید بگن که یک سال تموم اینا رو تحمل کنن و صبر کنن!
حتی بعضی وقتا شده که خود معلم ها کوتاه میان و عذر خواهی میکنن!ولی اینا کک شون هم نمی گزه!
خب دیگه غیبت کردن بسه!
اما اینا غیبت نبود ، حقیقت محض بود!
همون طور هم که معلومه حقیقت تلخه!
باید یه روز کامل رو به این اعجوبه های کلاسمون اختصاص بدم!
واقعا که حال گیری این جور ادما خیییییییییلییییییییی کیف میده!
وااااااااااااااااااااااااااای که چقدر امروز حرف داشتم!
حوصله خودم سر رفت!
واما شعار همیشگی من :
غم و غصه دیگه بسه دل ما باید برقصه
اممممممممممممممممممممممممممممممممممممم!
پس تا فردا فعلا بای بای................!
خبببببببببببببببببببببببببببببببببببببب امروز از کجا شروع کنم؟؟؟؟؟؟؟
اممممممممممممممممممممممممممممم.........!
راستش دیگه خسته شدم از بسکه سلااااااااااااااام کردم و احوال خودم رو پرسیدم!!!
میخوام از اون جایی شروع کنم که بدترین قسمتش هست!
بدترین قسمت اینه که دیشب با کلی بدبختی و کلنجار زیست خوندم اونم دو فصل به چه گندگی!!!
اونوقت این معلم ......استغفر الله!!!امتحان نگرفت!
اینقدر زورم گرفت ، اینقدر زورم گرفت که داشتم میترکیدم!
از قدیم شنیده بودیم دانش اموزا امتحان رو کنسل میکنن!
اما دیگه ندیده بودیم معلما خودشون بیان بگن امتحان نمیگیریم!
خیلی خیلی جالبه!
باید تو کتاب رکورد ها جهانی ثبتش کنن!
امروز خدا رو شکر زنگ ریاضی یه پله بالاتر از عالی پیش رفت!
منکه راضی بودم!
این معلم ما هم یه چیزیش میشه!
بعضی وقتا خوبه بعضی وقتا................................!
خب دیگه چه میشه کرد ادمیزاد همینه!
کاریش هم نمیشه کرد!
در کل روز نسبتا خوی بود!
با تموم خستگی های چهار زنگ خسته کننده!
زیست،عربی،ریاضی،امار!
اییییییییییییییییییییییییییییییییییوااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای!
فردا چه درس های مزخرفی داریم!
واقعا که فردا مخ هامون هنگ میکنه!
همیشه سه شنبه ها همین جوره!
آه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه خدای من!
ولی خوبیش اینه که برای فردا کار اون چنانی نداریم که انجام بدیم که پیر مون در بیاد!
خیلی خوببببببببببببببببببببببببببببببببببب!
اینم از اتفاقات چرند و پرند امروز!
الهی به امید تو!
إإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإ دیدی داشن شعار یادم میرفت!
غم و غصه دیگه بسه دل ما باید برقصه!
خب دیگه تا فردا فعلا بای بای.........!!
خدایا!این همه مدت به فکر یه کسی باش ، براش گریه کن ، به خاطرش به همه چیز پشت کن ، هر روز به یادش باش ، اونوقت......!
اونوقت اون حتی بهت فکر هم نکنه!
حالت رو نپرسه!
حتی بهت سلام هم نرسونه!
چقدر دنیای بدی شده!دیگه واقعا نمیشه به کسی اعتماد کرد!
اینو به خودم قول میدم دیگه به کسی وابسته نشم!
دوستی ها هم دوستی های قدیم!
واقعا که قدیمی ها راست گفتن واسه کسی دل بسوزون که برات تب کنه!
همه بی معرفت شدن!
دیگه هیچ دوستی برام اهمیت نداره!هیچ دوستی!
چون وقتی قراره فراموش بشم همون بهتر که دوستی نداشته باشم!
همه اینا رو خطاب به کسی گفتم که واسم ارزشی قائل نبود!
هیچ جایی توی دلش نداشتم!
دیگه هیچی برام مهم نیست!هیچی!
غزاله خانوم اگه یه وقتی گذرت به این ورا خورد این رو بدون واسه تو نوشتم!
هر جوری هم میخوای میتونی راجع به من فکر کنی!
اما بدون دلم رو واقعا شکوندی!
خیلی خیلی ناراحتم کردی!
این رو بدون یه خاطره شدی!همین!
خب اینم از درد و دل خودم که یه کمی خالی بشم!
دیگه ناراحت شدن کسی که براش مهم نیستم ، برام اهمیتی نداره!
چون ناراحت شدن من واسه کسی اهمیت نداشت!
در ضمن دل داری هم نمی خوام بشنوم یا اینکه کسی بخواد نصیحتم کنه و اینکه غزاله نیومده پیشم واسش دلیل تراشی کنه!
خدایا تو شاهد باش که توی دنیا هیچ همدمی غیر از تو و خانواده ام نخواهم داشت!
این رو قول میدم!
آههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه!
تا بعد فعلا بای بای............!
چه روز خوبی نبود!
هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه.......!
شوخی کردم!خوب بود اما نه برای من!
چون همچین نمره ی عربی گرفتم که واقعا جای تاسف داره!
اخه یکی نیست بهم بگه اینم نمره ست تو گرفتی؟؟؟؟
هر کی ندونه فکر میکنه که نخونده بودم!
اما این طوری نیست!
راستش وقتی که یه سوال رو بلد نباشم از هول اینکه نکنه بقیه رو هم بلد نباشم ، بیشتر سوالات رو اشتباه جواب میدم،در حالیکه واقعا بلدم!
اینم یه خصلت بد منه دیگه!
این دبیر تاریخ به این خوبی چی کار کرده که همه چشم ندارن ببیننش!
منکه خیلی دوسش دارم!
واقعا خانوم خوب و فهمیده و با تجربه ای هم هست!
نتیجه گیری هم که در مورد تاریخ میکنه هم با دلیل و مدرک هست!
دیگه چی میخواد!
واقعا بعضی ها چقدر کوته فکرن و قدر چیزی رو که الان دارن نمیدونن!
اونوقتن وقتی از دستش میدن شاکی میشن!
والا این دبیر هم عالیه!وقتی بره و یکی دیگه جاش بیاد شاید بدتر از این یکی باشه!
اینجور که پیداست همه طرف دار المان و المان رفتنن!
خوشم میاد وقتی کسایی رو میبینم که با من هم فکر و هم عقیده ان!
واقعا که خیلی لذت داره!
وقتی ببینی یه عده ادم باهات موافقن و هر چی بگی میگن:اره...اره...!
منکه خودم خیلی خیلی خیلی دلم میخواد برم المان!
هر کی هم که میخواد بیاد بگه که شاید با هم رفتیم!
الان شاید دارین از خودتون میپرسین چرا شکلک زیاد استفاده نکردم تو این یکی پستم؟
اما من زرنگ تر از شمام و زود تر جوابتون رو میدم!
۱-به خاطر اینکه هر چند خط به چند خط رنگی نوشتم که خسته نشم!
۲-بعدشم اینقدر که طولانی نوشتم حوصله ندارم برای تک تک خطوط شکلک بذارم!
این دیگه به کسی مربوط نمیشه!
هه هه هه هه هه!
مزاح فرمودیممممممممممممممممممممممممم!
راستی یادم رفت یه چیز مهمی رو تایپ کنم!
اونم اینه که ما بچه های بدبخت فلک زده باید شنبه بریم مدرسه ، اونوقت بقیه تو خواب ناز باشن!
اخه تبعیض بالاتر از اینم میشه!
والا به خدا به پیر به پیغمبر ما تراکتور نیستیم که اینقدر از مخ ما کار میکشن!
بابا ما هم تا یه اندازه ای میکشیم!
بسه مون نیست!اینقدر ما رو میچزونین!
خدایا!واقعا ازت ممنونم که یه قیامتی رو برامون گذاشتی تا حق ما پایمال نشه!
راستی میخواستم بگم که این خاطرا ت روزانه بیشتر شبیه درد و دل های من و گله و شکایت از بیشتر چیز هاییه که دور و برم هستش!
اما خب اتفاقات روزانه ام رو بهش اضافه کرذم!
این طور که معلومه امروز دیگه زدم به سیم اخر!
یه نگاه که میندازم میبینم چقدر تایپ کردم و غر زدم!
اما خب خوبه خالی شدم!
فردا هم که عید وطنی هست و حالی به هولییییییییییییییییییییییی!
ایییییییییییییییییییییییییییییییووووووووووووووووووووللللللللللللللللللللل!
فردا تعطیله فیتیله!
آهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه!
خب اینم از حوادث خوب و بد امروز!
دیدین داش یادم میرفت!
شعار اخر پستم :
غم و غصه دیگه بسه دل ما باید برقصه
تا به احتمال زیاد شنبه فعلا بای بای......................................!
سلاممممممم!سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام!سلللللللللللللللللللام!
خب بذار ببینم از کجا شروع کنم!
امممممممممممممممممممممم.....................!اهان!
امروز یه روز خوب و بدون تنش برام بود!
خیلی عالی و پرفکت گذشت!البته تا به الان!
به قول خودم و بقیه روزا همه تکراری شده!
دیگه واقعا نمیدونم چی باید بنویسم!
هر چی بگم بازم روز قبلش یا دو روز قبلش گفتم و اتفاق افتاده!
هیچ رویدادی،هیچ هیجانی،هیچ دلخوشی پیش نمیاد!
حالا این وسط خوبه تعطیلی دو روزه رو داریم!
از صبح که بلند میشم تا شب فقط یه کار های خاص و روتین همیشگی رو انجام میدم!
خدا رو شکر برای فردا انچنان کاری زیادی نداریم!
دلم برای بهترین دوستم که فقط چند ماهی با هم بودیم و از مدرسه ما رفت خیییییییییییییییییییییییلییییییییییییییییییییییییییی تنگ شده!
غزاله عزیزمممممممممممممممممممم کجایییییییییییییییییییییییییی؟
اگه میای این وبلاگ یه نظر بده و خوش حالم کن!
راستی میخوام تکه کلام اخر پستم رو عوض کنم!
چون یکی از بچه ها گفت خیلی تکراری و روتین شده!
واسه همین اخر هر پست میگم:
غم و غصه دیگه بسه ، دل ما باید برقصه
پس تا فردا و یه روز دیگه بای بای...........................................!