ﱟﱞﱡ۩ﱡﱞﱟﱢ دنیای این روزای منﱟﱞﱡ۩ﱡﱞﱟﱢ

*یادت بیاد تو قصه مون ،میون ما فاصله بود ،تو دستای قشنگ تو یه دفتر خاطره بود*

ﱟﱞﱡ۩ﱡﱞﱟﱢ دنیای این روزای منﱟﱞﱡ۩ﱡﱞﱟﱢ

*یادت بیاد تو قصه مون ،میون ما فاصله بود ،تو دستای قشنگ تو یه دفتر خاطره بود*

پست ۴۸

سلاممممممممممممممممممممممممممممممم 

 

خوبین؟خوشین؟با تعطبلات آخر هفته چه طورین؟ 

 

میرم سراغ امــــــــــــــــــروز 

 

صبح ساعت ۷:خواب آلود،خوش حال واسه اینکه پنج شنبه اس 

 

ساعت ۷:۱۵:خدا بیامرزدش....منظورم دبیر پرورشی ابتدایی ها  

 

ساعت ۷:۲۰:خواندن زیارت واسه روحش 

 

ساعت ۸:فیزیک.....باحال....خنده.....خوابمون میــــــــــــــاد 

 

ساعت ۹:شیمی.....خانوم خسته ایم....هفته دیگه سه زنگ با شما داریم....خوابمون میـــــــــاد 

 

ساعت ۱۰:ریاضی....منکه نفهمیدم...شما چه طور؟....دیگه مغزم نمیکشه.....خوااااااااااااااب 

 

ساعت ۱۱:زمین.....وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای.....لغو امتحان.....عصبی شدن دبیر.....دیگه هنگ کردیم....مسخره بازی از نکشیدن مُخ.....فرار دبیر.... 

 

ساعت ۱۲:هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا 

 

تعطیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــل شدیم.......رفت تا دوشنبه..... 

 

فاکتور گیری از:توطئه واسه برکناری ناظم فعلی......تحصن بابت دبیر زمین که به نظرشون مزخرف درس میده....اما فرقی نمیکنه....چون نه مدرسه مَردِ عمل هست....نه بچه ها درس خونن... 

 

سیاسی نوشت:کلاغه خبر رسونده که مدیر از ناظم شاکیه و بلعکس.... 

 

ما هم موندیم وسط اینا....چقدر بدبختیم 

 

طنز نوشت:(پیشونی دبیر زیستمون زخمی شده بود و ما هم که کنجکـــــــــــــاو)ببخشید آقای.... پیشونیتون چی شده؟؟جواب جناب معلم:......و بعد فرار از دست ما 

 

خب اینم از امروز 

 

امیدوارم که لدت برده باشید.... 

 

بی ربط نوشت:امروز جلسه بود...اما والدین بنده نرفتن....مهمم نیست....گفتم که بگم این جلسه ها به هیچ دردی نمیخوره جز علافی.... 

 

و اما شعــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــار: 

 

من و تو دیگه تنها نیستیم چونکه.... 

خدا با ما نشســته چای مینوشه.... 

 

تا بعد فعلا بابای......آخر هفته خوبی داشته باشید

 

پست ۴۷

سلاممممممممممممممممممممممممممممممممممم به تموم دوستای خوبم !  

 

خوبین؟خوشین؟سلامتین؟در سلامتی کامل به سر میبرین ها؟ 

 

راسش دیروز اومدم واستون آپ کنم که یک دفعه نمیدونم این لپ تاپ جونم مرگ شده چِش شد همش پاکیده گشت! 

 

اینقدر اعصابم خورد شد که نگــــــــــــــــــــــو 

 

دیگه داشت گریه ام درمیومد....منم از لَجَم دیگه ننوشتم 

 

خب چون وقت ضیغِه منم وقت رو نمیگیرمو خلاصه ای اتفاقات چند هفته اخیر رو که نبودم وبم رو براتون شرح میدم....باشد که پند گیرید!اگرم نگرفتید لذت ببرید! 


 میخوام یه مُدل جدید به نوشتنم بدم! 

 

اگه دوست داشتین بگین که همین جوری ادامه بدم!  

 

اگرم که نه....خو نه دیگه!مثله قبل مینویسم! 

 

پــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــس زودتر بریم سراغ خاطره! 

 

یــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــک 

 

دووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو 

 

ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه 


 مُعلمــــــــان:عـــــــــــالی 

 

دانش آموزان:لــــــــــــوس و ننُر 

 

بچه های خودمون:باحـــــــــــال 

 

کتابا:بد نیست!قابل تحمـــــــــــــــــــــــُل 

 

درسا:مزخــــــــــرف 

 

مدیریت:مثله همیشه سه نقطه!بوووووووووووووووووق(سانسور

 

ناظم:خدایا خودت بهمون رحم کن 

 

انضباط:داریـــــــــــــــــــم اونم از نوع سر سختش 

 

سالی-واحدی شدن کتابا:کُلا آدمای بدبختی میباشیـــــــــــــــــــــــــــــم 

  

شروع امتحانات خرداد:هر چی سنگه مال پای ما چَپَل چُلاق هاست 

 

تعطیلی یکشنبه:هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا بالاخره بعد از هر شری یه خیری هست 

 

کادر مدرسه جز دبیران محترم:بی جنبــــــــــــــــــــــه...آکیو در حد جُلبک....خودتون برید تا آخر 

 

پیش تجربی:بدبخت ها،بیچاره ها،فلک زده ها،موش آزمایشگاهی ها،چغُندر ها،دیوار های کوتاه،نگون بخت ها و...... 

 

کنکور:واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای 

 

تدبیرهای مدرسه:مگه فکر هم بلدن که فکر کنن؟! 

 

برنامه ریزی:صد رحمت به برنامه ریزی های قذافی 

 

پنچ شنبه ها:جنازه متحـــــــــــــــــــرک 

 

جمعه،شنبه،یکشنبه:حالی به هولــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی 

 

دبیر ادبیات:یه تیکه جواهــــــــــــــــر 

 

دبیر زیست:جدی،این کاره 

 

دبیر ریاضی:خوش پوش ، مهربون 

 

دبیر شیمی:باحال 

 

دبیر زمین:نیسِش؟؟؟؟؟ 

 

دبیر دینی:داستاناش فوق العاده اس 

 

دبیر زبان:ماهه!ماه....عالی 

 

دبیر فیزیک:دقیق و راه بیا  

 


 

اینم از خلاصه این چند هفته ای که نبودم! 

 

امیدوارم که کامل و خوب بوده باشه! 

 

اگه خوشتون اومد بهم بگین تا هر روز همین جوری بنویسم! 

 

به نظرم این جوری بهتره....چون از همه چی حرف زده میشه! 

 

از دوستای خوبم خواهش میکنم اگه میان و میخونن نظر بدن! 

 

میخوام بدونم کیا با حرفایی که میزنم موافقن! 

 

خوب دیگه واسه امروز بسه فک کنم! 


 و امــــــــــــــــــــــا..... 

 

از هر چه بُگذریـــــــــــــــــــــــــــم..... 

 

سخن دوست خوش تر است.... 

 

اینم از شعار آخر کلامم: 

 

من و تو دیگه تنها نیستیم چونکه..... 

خدا با ما نشسته چای مینوشــه......

 

تا بعد فعلا بابای.....

پست ۴۶

تصمیم گرفتم از روی بی کاری یه آپی کنم.... آخه یکیم نیست بهم بگه مگه تو درس و مشق نداری؟!Animated Gif School (15)مثلا امسال کنکور هم دارم....Animated Gif School (3)ولی انگار نه انگار...آخه هر کاری میکنم حســِ درس خوندن بر ما نازل نمیشود...همش تو نت ول میباشم،کم مونده همون پای نت بخوابماین خیلی بَده،میدونم...ولی چه کنیم که معتاد شدیم رفت...اما سعیم بر اینه که درسم رو بخونم....الان اصلا حوصله غر زدن و ایراد گرفتن به مدرسه و کارکنانش رو ندارم...ایشاالله سر فرصت کامل تعریف میکنم....من زیر بار حرف زور نمیرم...یه سری واسه خودشون میبُرن و میدوزن...به حرفای دیگرانم اهمیت نمیدن...وقتی اونا به نظرا و حرفای ما اهمیت نمیدن،پس نباید انتظار اهمیت دادن ما به حرفا و نظراتشون رو داشته باشن...منکه به شخصه اهمیت نمیدم...هر جورم میخوان میتونن فک کنن...برام مهم نیستاینم از یه آپ مزخرف....face marksچی کار کنم....نمیتونم بعضی وقتا حرف بزنم...حرفم نمیادface marksخب دیگه چرت و پرت گویی بسه.. 

اینم شعرم : 

من و تو دیگه تنها نیستیم چونکه.... 

خدا با ما نشسته چای می نوشه....kao 

تا بعد فعلا بابای......byebyebye

پست ۴۵

اِممممممممممممممممممممممم....از کجا شروع کنم؟؟خب یکم حوصله میخواد آپ کردن...که بعضی وقتا این حوصله بر ما نازل نمیشهامروز که کُلُهُم مزخرف بود....همچین دیر گذشت و ما رو زجر کُش کردمخصوصا با این دبیر ریاضی.....دبیر نگو بلا بگو.....انگار مدرسه پادگانه ما هم سربازهای فراری که این جوری واسمون خط و نشون میکشه و قانون مقررات میذارهوالا به خدا...مدارس اینترنشال از ۱۰۰ نمره امتحان میگیرن اما این مخلوق از ۲۰۰ نمره میخواد امتحان بگیرههر کی باشه چپ میکنهما که چهار چشمی با دهن باز مونده بودیمدیگه آخرای حرفش ما خواب بودیمبعضی از بچه ها هم از بی حوصله گی و خشکی کلاس ،هِی خوشمزه گی میکردن....دبیرم همش میگفت : این جلسه استثنا هست،از جلسه بعد منفی میگیرینانگار که با یه سری دانشجو شر طرفه که هِی قاون وضع میکردفک کنم اصلا تاحالا با دخترا کلاس نداشتهما هم معترض گشتیم و رفتیم اعتصاب و تحصنبعدشم مدیریت محترم فرمودند:فعلا موقت هستن و دبیر اصلیتون تو راهه و میاد،در ضمن خانوم هم هستو ما از این سخن بس شاد و خندان گشتیمو همینجا از ایشون کمال تشکر و قدردانی رو داریم 

خب زنگ آخرم که زیست رفتیم سمعی بصری و به صورت کاملا جدی تصاویر مربوط به فصل اولمون رو از گزینه دو مشاهده کردیمو باز بیشتر خوابمون گرفت و شاد شدیم 

اینم از اتفاقات امروز ما 

من و تو دیگه تنها نیستیم چونکه.... 

خدا با ما نشسته چای می نوشه..... 

تا بعد فعلا بابای........

پست ۴۴

سلاممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم  

البته با تاخیر فراوان

بالاخره رفتیم مدرسه و مشکلاتمون شروع شد......روز از نو،روزی از نو 

یک هفته گذشته و تمام معلمان گرام شروع کردن به درس دادن....گازشو گرفتن و با سرعت ۲۰۰ کیلومتر بر ساعت حرکت کردن و درس میدن،بعدشم هِی جَو میدن عقبیم عقبیم 

آخه یکی نیست بهشون بگه کجا عقبیم؟!تازه هفته اوله که اومدیم،بذارین یه کم از حال و هوای نابستون بیایم بیرون بعد شروع کنین به عذاب دادن ماحالا هم که شانس مزخرف ما شدیم سالی واحدی،دیگه فاتحه مون خونده اسآخه یکی نیس به اونی که این پیشنهاد چرند و داده بگه که این دیگه چه وضعشه؟!ما باید بدبخت بشیم که شما میواین یه سال زودتر این امر رو اجرا کنین؟!حداقل میذاشتین واسه سال دیگه که میخواین کتابا رو عوض کنیناین معلما هم انگار نه انگار....کار خودشون  رو میکنن....اون از دبیر ریاضی که نیوده ۱۶ صفحه درس داده ،ائنم از دبیر زیست که انگار دنبالشن....تند تند درس میده فک کرده با یه سری نخبه طرفهمثلا خیر سرم دارم از پارسال زیست رو واسش توضیح میدم،انگار نه انگار....مثنکه اون لحظه داشتم با دیوار صحبت میکردم....هیچ عکس العملی نشون نمیداد....دلم میخواست بلند میشدم و خرخره اشو میجویدیمواقعا لحظه ی بدی بودتو هفته ای که گذشت فقط روز دختر عالی بود....چون از مجری صدا و سیما خانوم«صفوی زاده» و از رادیو هم آقای «امامیه» رو دعوت کرده بودن مدرسه مااین کارشون باز جای تشکر دارهچون واقعا به من و دوستام خوش گذشت و از خنده دل درد گرفته بودیم.....برنا مه شون عالی بو عالیاجرایدوستمم که حرف نداشت....یه پا مجری درجه یکه واسه خودشهر سال بهتر از پارسال برنامه اجرا میکنه....نمیدونم چرا نمیره صدا و سیما کار کنه؟!کارش میگیره....من مطمئنم 

خب این خلاصه ای بود از اتفاقات این هفته که گذشت.....سعی میکنم هر روز بنویسم....اما بحث،بحثه حوصله و وقته.....چون بعضی وقتا هیچ کدومش در من یافت نمیشهایشاالله دفعه بعد بهتر تعریف کنم با جزئیات بیشتر 

و اما شعار من که در سال جدید تغییر نموده: 

من و تو دیگه تنها نیستیم چونکه.... 

خدا با ما نشسته چای مینوشه...... 

تا بعد فعلا بابای.....