ﱟﱞﱡ۩ﱡﱞﱟﱢ دنیای این روزای منﱟﱞﱡ۩ﱡﱞﱟﱢ

*یادت بیاد تو قصه مون ،میون ما فاصله بود ،تو دستای قشنگ تو یه دفتر خاطره بود*

ﱟﱞﱡ۩ﱡﱞﱟﱢ دنیای این روزای منﱟﱞﱡ۩ﱡﱞﱟﱢ

*یادت بیاد تو قصه مون ،میون ما فاصله بود ،تو دستای قشنگ تو یه دفتر خاطره بود*

پست ۳

وای وای وای وای وای وای! 

امروز خیلی خوب بود! 

همه چیز رله و عالی پیش رفت! 

رفتم کتابخونه کتاب هایی رو که گرفته بودم تا برای کنکور خیر سرم بخونم و اماده بشم رو پس بدم! 

از محیط کتابخونه واقعا لذت میبرم! 

یه احساس خوب و درس خونی به ادم دست میده! 

این دبیر شیمی هم با این درس دادنش! 

هنوز بلد نیست فرمول بنویسه، اونوقت اومده و به سال نهایی ها درس میده! 

عقل مدیر مدرسه رو میبینی تو رو خدا! 

اندازه فندق می مونه! 

واقعا که بعضی ادما چقدر دو رو هستند از این ور خوبی تو رو میگن از یه طرف......! 

براشون واقعا متاسفم! 

خب دیگه مثل اینکه زیادی وراجی کردم! 

اییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی وای! 

فردا امتحان ریاضی دارم اونوقت دارم تو نت پرسه میزنم! 

تا فردا ببینم چی پیش میاد! 

بای بای....!

نظرات 1 + ارسال نظر
شیطان سرخ عشق دوشنبه 17 آبان 1389 ساعت 04:12 ب.ظ http://sheytansorkheshg.blogfa.com

سلام عزیزم چطوری بابا این قدر این مدیر بیچاره تان را کوچک و بد نگیرید ما هم یک مدیر داریم عین مدیر شما اما این ها که خودشان نمیخواهند از یک جای دیگر دستور میگیرند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد